سوال...
گفتم :
خدايا ، يه سوال بپرسم ؟
گفت :
بپرس . . .
گفتم :
چرا موقعي كه من شادم ، همه با من ميخندند !
اما وقتي كه غمگينم ، كسي با من گريه نميكنه ؟
گفت :
خنده را براي جمع آوري دوست و غم را براي انتخاب بهترين دوست آفريدم !
گفتم :
خدايا ، يه سوال بپرسم ؟
گفت :
بپرس . . .
گفتم :
چرا موقعي كه من شادم ، همه با من ميخندند !
اما وقتي كه غمگينم ، كسي با من گريه نميكنه ؟
گفت :
خنده را براي جمع آوري دوست و غم را براي انتخاب بهترين دوست آفريدم !
.
.
.
اینکه با اضطراب به آینده مینگرند
و حال را فراموش میکند
و بنابراین نه در حال زندگی میکنند و نه در آینده
اینکه آنها به گونه ای زندگی میکنند که که گویی هرگز نمی میرند،
و به گونه ای میمیرند که گویی هرگز زندگی نکرده اند.
دست های خدا دستانم را گرفت
برای مدتی سکوت کردیم
و من دوباره پرسیدم:
«به عنوان یک پدر، میخواهی کدام درس های زندگی را فرزندانت بیاموزند؟»
او گفت: «بیاموزند که آنها نمیتوانند کسی را وادار کنند که عاشقشان باشد،
همه ی کاری که آنها میتوانند بکنند این است که اجازه دهند که خودشان دوست داشته باشند.
بیاموزند که درست نیست خودشان را با دیگران مقایسه کنند،
بیاموزند که فقط چند ثانیه طول میکشد تا زخم های عمیق در قلب آنان که
دوستشان داریم، ایجاد کنیم
اما سالها طول میکشد تا آن زخم ها را التیام بخشیم.
بیاموزند ثروتمند کسی نیست که بیشترین ها را دارد،
کسی است که به کمترین ها نیاز دارد.
بیاموزند که آدم هایی هستند که آنها را دوست دارند،
فقط نمیدانند که چگونه احساسشان را نشان دهند
بیاموزند که دو نفر میتوانند با هم به یک نقطه نگاه کنند،
و آنها را متفاوت ببینند.
بیاموزند که کافی نیست فقط آنها دیگران را ببخشند،
بلکه آنها باید خودشان را نیز ببخشند.
من با خضوع گفتم:
از شما به خاطر این گفت و گو متشکرم.
آیا چیز دیگری هست که دوست دارید فرزندانتان بدانند؟
خداوند لبخند زد و گفت:
فقط اینکه بدانند من اینجا هستم.
«همیشه»
از تو که بی رحمانه مرا تنها گذاشتی یا از خودم که چون تک درختی در کویر خشک،
مجبور به زیستن هستم.
از تو بنویسم که قلبت از سنگ بود یا از خودم که شیشه ای بی حفاظ بودم؟
از چه بنویسم؟
از دلم که شکستی، یا از نگاه غریبه ات که با نگاهم آشنا شد؟
ابتدا رام شد، آشنا شد و سپس رشته مهر گسست و رفت و ناپیدا شد.
از چه بنویسم؟
از قلبی که مرا نخواست یا قبلی که تو را خواست؟
شاید هم اگر در دادگاه عشق محاکمه بشویم،
دادستان تو را مقصر نداند و بر زود باوری قلب من که تو را بی ریا و مهربان انگاشت اتهام بزند.
شاید از اینکه زود دل بسته شدم و از همه ی وابستگی ها بریدم تا تو را داشته باشم
به نوعی گناهکاری شناخته شدم.
Be Mine Vallentine
I Am Sending You This , Vallentine Wish With Hungs And Kisses
Too Cause Ther A Place Here In My Neae That's Made Only For You
Happy Vallentine Days
مال من باش "ولنتاین"
من این آرزوی ولنتاین را برای تو میفرستم ، با آغوشها و بوسه ها
جائی را میسازم اینجا نزدیک خودم ، که فقط برای توست

سلام دوستای گلم ..
من خیلی ناراحتم .
وبلاگ دل نوشته های من نمیدونم کی هک کرده ![]()
پسوردش خود به خود عوض شده . هرکارم میکنم به ایمیلم چیزی نمیاد ![]()
چی کار کنم؟؟؟؟؟؟؟؟؟
چقدر زود جا زدی
چقدر زود دلتنگی هایم را بهانه خواندی
و آخرش چه گفتی؟
" دوستت دارم...
فراموش کن حرفهایم را , اگر ناراحتت کردم "
باشد, حتما, من فراموش میکنم
اما...
جایش را چه کنم؟
آخر قلبم کمی زخمی شده...
هرجا که میبینم نوشته است
"خواستن توانستن است"
آتش میگیرم
یعنی او نخواست که نشد؟؟؟

تــرکـت کــرده؟
شب ها به يادش گريه ميکني؟!
ناراحت نبــــاش.....
يه روز تو تنها آرزوي زندگيش ميشي!!
اين بدتـــــرين انتقامـــــه...
از هموتون ممنونم که تو این مدت تنهام نگذاشتید...
واسم خیلی دعا کنید . خیلی
همتون دوست دارمممممممممممممممممممممم ![]()
تو مرا چیدی و من مو هایم را ...
هـــر دو جـایـگـزیـنی دارند ...
جایگزین ِ من ِ رفته , دیگری و ...
جایگزین ِ موهای چیده شده , مویی ...
بازنـــــده کــیــســت ؟ ...
مــنـی که مویی از دست داده ام ؟ ...
یــا تــــویــی کـه مــــــــــن ؟